عذاب
عذاب غیر از این نیست , تو چشم به راه بمونی
- ۱ نظر
- ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۳
عذاب غیر از این نیست , تو چشم به راه بمونی
امروز رفتم یه عابربانک صف واستادم کار داشتم
یه پسره جلوم بود هی کارت رو درمیاورد دوباره میزد
بهش گفتم اخوی یه بار کارت میزننا
(پشت سرمم دوتا ازین داداچیا)
اینم برگشت گفت گردنم کلفته ت...مشو دارم میزنم
این داداچیا یهو گرفتنش دوتایی شلوارشو دراوردن میگفتن کو ببینیمش جوجو
پسره داشت سکته میکرد و من از خنده غش
و همچنان چرا عاقل کند کاری ...
و سوال اصلی اینکه کو عاقل؟؟؟
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیش را
فریدون مشیری
امسال دیگه پرش میکنم این فرم لعنتی رو
مرز سی سالگی حالا چند سال قبل و بعدش مثل مرز تابستون و پائیز
مثل هفته آخر شهریور یا حتی هفته اول مهر
واسه هرکاری هم دیره هم زود
میشه باهاش یه پائیز طلایی و رویایی ساخت
ولی نه برای کسی که بهار و تابستونش رو الکی الکی و بی هدف گذروند
یه پاییز خوب آرزو دارم
الان دیدم یه بچه ای به باباش میگه بابا بیا از پل عابر رد بشیم
پدر گفت نمیخواد از اینجا بریم برسیم خونه
پسر بچه گفت بابا از پل عابر استفاده کنیم
بابا گفت بچه جان خر از رو پل رد میشه که ما رد بشیم؟
فرهنگ سازی موج میزنه در ذات جامعه
Feels like a fire that burns in my heart
Every single moment that we spend apart
I need you around for every day to start
I haven’t left you alone
SOMETHING ABOUT YOU, starin' in your eyes
And everything I’m looking for I seem to find
All this time away is killing me inside
I need your love in my life
I wanna spend time till it ends
I wanna fall with you again
Like we did when we first met
I wanna fall with you again
We fought in a battle, nobody won
NOW WE FACE A MOUNTAIN TO BE OVERCOME
You can’t run away, the past is said and done
I need us to carry on
You’ll try everything
You never thought WOULD WORK before
When you live, when you love, and you give them your all
You can always give up some more
BABY nothing means anything
Unless you’re here TO SHARE with me
I can breathe, I can bleed, I can die in my sleep
Cause you’re always there in my dreams
کلاس اول ابتدایی بودیم و زمان ما یه چیزی بود به اسم لوحه
یه تابلو بزرگ بود که به دیوار آویزون کرده بودن و چندتا شکل داشت و با اون درس میدادن
یه همکلاسی داشتیم به اسم احمد جولانی که اصلا قبل اون فارسی حرف نزده بود و این اتفاق توی همه محلای کوچیک عادیه
معلم ماهم آقای کلانتری این بچه رو برد پای تابلو
و با اشاره به لوحه گفت بگو سگ
این بیچاره هم به محلی گفت وَرگ
هی معلم میگفت سگ و این بنده خدا چیز دیگه جواب میداد
اونجا بود که فهمیدم ما همه یه چیز میگیم ولی طرز بیانمون فرق میکنه
الان جلو مغازه دعوا شد
یعنی تو خیابون دوتا ماشین مالیدن بهم، راننده ها پیاده شدن چهارتا بد و بیراه گفتن
یکی راننده نیسان و یکی پراید
راننده پراید برگشت که بره، شاگرد راننده نیسان پیاده شد با یه چوب دستی
رفت سمت پرایدی و یکی بهش زد
مرده هم برگشت و یه چک خابوند تو گوش طرف و چوبشو گرفت
افتاد به جون دوتاشون و قشنگ کتک زد
مردم به زور جداشون کردن و نیسانیا در رفتن
خلاصه
هدف اینکه
آی بدم میاد آدم کاری رو بلد نیست و توش دخالت میکنه و قشنگ گند میزنه بهش
جوابای سهمگین رو گذاشتم برای سوالای سنگین