اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

اشتاد یا ایزدبانو اشتاد
در اساطیر ایران نام یک ایزدبانو است که ایزد روز بیست و ششم هر ماه نامیده می‌شد.
واژهٔ اشتاد در اصل ارشتاد یا ارشتات بوده که در گذر زمان به اشتاد تبدیل شده‌است.
ارشتات به معنای راستی و درستی است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ آبان ۹۵، ۲۱:۵۸ - خانه سلامتی
    لایک

موجیم و نازیم که خروشیم

am in | شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم گشت آه که من کیستم

موج زخود رفته‌ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم

محمد اقبال لاهوری
  • am in

حال بارونی

am in | جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

  • am in

ابریشم

am in | پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ

  • am in

تو کجایی؟

am in | چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ب.ظ

ای که گفتی مرو اندٖر پی خوبان زمانه   

ما کجائیم در این بحر تفکّر، تو کجایی 


سعدی

  • am in

دل ای دل

am in | سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ق.ظ

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

مولانا

  • am in

بخند، مصنوعی

am in | دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ

  • am in

خرمالوی بم

am in | يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ

دیشب #سورنا مهمون ما بود

برای اولین بار خرمالو دید و یه نرمشو دادم خورد

میگه چیه این

میگم خرمالو

میگه خرمالوی بم :))


بچه از این وانتیا شنیده که با بلندگو داد میزنن خرمای بم

  • am in

قصابی

am in | شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ

چرخ نیلی بچرخ فعلا


یه مغازه ای بود که پسر از پدرش اجاره کرده بود و چندین سال بود که قصابی میکرد توش

برادر طلافروشش میاد و مغازه رو از پدر میخره و به برادرش هم میگه برو دنبال جای دیگه

قصاب قصه ماهم میره دوتا مغازه بالاتر رو اجاره میکنه تا مشتریهاشو از دست نده و سردرش مینویسه سوپ رگوشتآقای الف

بعد نوسازی مغازه مورد اشاره

برادر میاد و توی مغازه یه قصابی میزنه و سردرش هم مینویسه سوپرگوشت آقای الف


خلاصه داستانی شده آز دنیا که حتی راضی هستیم نون برادر روهم آجر کنیم

  • am in

حوض فیروزه ای

am in | جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ب.ظ

اُفتاده به حُوضِ دلم آن ماهی عشقت

فیروزه ایی و سُرخ چه پیوند قشنگی...


محمود افهمی

  • am in

چشمون سیاه

am in | پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت...


شهریار

  • am in