قصابی
am in | شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ
چرخ نیلی بچرخ فعلا
یه مغازه ای بود که پسر از پدرش اجاره کرده بود و چندین سال بود که قصابی میکرد توش
برادر طلافروشش میاد و مغازه رو از پدر میخره و به برادرش هم میگه برو دنبال جای دیگه
قصاب قصه ماهم میره دوتا مغازه بالاتر رو اجاره میکنه تا مشتریهاشو از دست نده و سردرش مینویسه سوپ رگوشتآقای الف
بعد نوسازی مغازه مورد اشاره
برادر میاد و توی مغازه یه قصابی میزنه و سردرش هم مینویسه سوپرگوشت آقای الف
خلاصه داستانی شده آز دنیا که حتی راضی هستیم نون برادر روهم آجر کنیم
- ۹۵/۰۸/۱۵