اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

اشتاد یا ایزدبانو اشتاد
در اساطیر ایران نام یک ایزدبانو است که ایزد روز بیست و ششم هر ماه نامیده می‌شد.
واژهٔ اشتاد در اصل ارشتاد یا ارشتات بوده که در گذر زمان به اشتاد تبدیل شده‌است.
ارشتات به معنای راستی و درستی است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ آبان ۹۵، ۲۱:۵۸ - خانه سلامتی
    لایک

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پروانگی

am in | سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۰ ب.ظ

پروانه هــا چــشم انتظارِ فصل پایـــیزند
تا ابـــرِ بی جان را به باریــدن بَرانگــیزند


  • am in

فرزانه

am in | دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

بنشسته در مغازه بودم طرفای ظهرم بود و گرمای شدید چله تابستون و من و بی حوصلگی همه باهم مشغول

یه مشتری وقت اضافه اومد تو

بعد خرید برگشته بهم میگه: میدونی من کیم؟

منم از سر بی حوصلگی گفتم بله عمو جان میدونم

گفت میدونی؟ الکی میگی

گفتم بله ارادت داریم خدمت شما

گفت نمیدونی دیگه، من بابای فرزانه هستم

(کلی ازون تصاویر کارتونی بالای سرم ظاهر شد که خدا این کیو میگه همچین کسی تو فامیل و آشنا نداریم تازه با دختر خارج از این گروه با این اسم هم آشنائیتی ندارم)

گفتم بله به جا آوردم (همشم الکی که این ول کنه فقط)

گفت پس سلام برسون بهش

گفتم بزرگیتونو میرسونم (پیش خودم گفتم تو باباشی من به کی سلام برسونم)

و رفت ...

  • am in

آهو

am in | دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ق.ظ

منگر چنین به چشمم،

ای چشم آهوانه...

ترسم قرار و صبرم

برخیزد از میانه...!


ترسم به نام بوسه

غارت کنم لبت را...

با عذر بی قراری،

این بهترین بهانه...!


حسین منزوی

  • am in

اخوی

am in | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

فهیم پسردائیمه و کلاس سوم فکر کنم

یه بار این طفل معصوم میره خونه عمه خودش و خاله من

شوهر خاله بنده هم با بچه ها خیلی گرم میگیره کلا

این بچه رو صدا میکنه چهارتا کلمه یادش بده

میگه فهیم جان میدونی اخوی چیه؟

این بچه هم بعد کلی رنگ عوض کردن میگه اوهوم

میگه بگو ببینم چیه حالا

طفلکی هم برمیگرده میگه همون دوتای عقبی هستن دیگه :))


قربون فکر منحرفتون

  • am in

تو دریای من بودی آغوش وا کن

am in | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ب.ظ
لحظه وصل
به یک چشم زدن میگذرد...

این فراق است
که هر ثانیه اش یکسال است

محمد شیخی

  • am in

عجیج منه

am in | شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

سورنا به مادر من (زن عموش) میگه عجیج یعنی همون عزیز

بعد این جقله خیلی شیطونه

یه بار که خیلی شیطونی کرد مادرم دعواش کرد

سریع رفت بغلش کرد و گفت عجیج منه


اینا اینجوری مخ میزنن

  • am in

عسلم بیا

am in | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ

سورنا رو بردن یه جا مهمونی

اونجا یه دختر کوچولو هم بود

سورنا رو که دید یکم غریبی میکرد

سورنا برای اینکه باهاش دوست بشه صداش میکنه عسلم بیا اینجا


یعنی در این حد توانایی مخ زدن دارن اینا

  • am in

هونِنا

am in | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۷ ب.ظ

سورن خان یا هونِنا ایشونه



حالا میگم چه آتیشایی میسوزونه

  • am in

فقط نهنگها خودکشی نمیکنند

am in | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ
‏رفیق بی کلک ، فقط نهنگ






‏قرار خودکشی میذارن هیشکی نمی پیچونه

------------------

امروز خیابون مارو میخوان بعد عمری روکش کنن آسفالتش رو
سنجاقک ها اومدن روش خودکشی دسته جمعی کردن




حیوونکی ها بازتاب نور روی قیر مایع رو با آب اشتباه گرفتن و چسبیدن به کف آسفالت.
کمی حیوانی تر با انسان ها برخورد کنیم!
  • am in

غروب من

am in | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ب.ظ

شهر من شبانگاهانت را دوست دارم

برای دوست داشتن تنهائیم


  • am in