اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

دفترچه یادداشت شخصی

اَرشتات؛ ایزد بانوی من

اشتاد یا ایزدبانو اشتاد
در اساطیر ایران نام یک ایزدبانو است که ایزد روز بیست و ششم هر ماه نامیده می‌شد.
واژهٔ اشتاد در اصل ارشتاد یا ارشتات بوده که در گذر زمان به اشتاد تبدیل شده‌است.
ارشتات به معنای راستی و درستی است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ آبان ۹۵، ۲۱:۵۸ - خانه سلامتی
    لایک

باغ و نار

am in | يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟

گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!


گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟

گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!


گفتمش اینها که میبینی، چرا دل بسته اند؟

گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!


گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟

گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای!


ابوسعید ابوالخیر


  • am in

گور

am in | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ

گفتا که نه تو مردی

گفتم که بلی اما

چون بوی توام آمد

از گور برون جستم


  • am in

عطر پاییز

am in | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ق.ظ

عطر پاییز

چه بوی خنکی

خنک و شیرین

خنک و تلخ

 

می بارد نم نم

اشک خدا

اینک

عطر پاییز

 

  • am in

سپین

am in | پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ

یه آشنای الان دیگه قدیمی دارم که فقط من سپین صداش میکنم

یه دفترچه یاددداشتی مثل اینکه داره چرت و پرتای من رو توش مینویسه


تقدیم بهش:

همه جوره در حال خورده شدن هستید، پس سعی کنید خوشمزه باشید!

  • am in

چوپان دروغگو

am in | چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ب.ظ

یکی از بچه های آشناهامون رو بردن خارج از شهر اونجا یه چوپان دیده با گوسفنداش

بعد گفته برم ببعی ببینم

رفته نزدیک، چوپون بیچاره هم اومده با بچه حرف بزنه

این زلزله هم نه گذاشته نه برداشته بهش گفته آقا شما چوپان دروغگوئین؟

  • am in

مست یعنی بالش را بست

am in | سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ب.ظ

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم

و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست

و آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از او

و آنک ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست

جان جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب

این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست

غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست

و آنک او در پس غمزه‌ست دل خست کجاست

پرده روشن دل بست و خیالات نمود

و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست

عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد

و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست


شیخ طریقتنا صافی الدین حضرت عشق مولانا جلال الدین بلخی رومی قدس السره

  • am in

اعتقاد

am in | دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ب.ظ

امروز دو نفر داشتن بحث میکردن در مورد اعتقاد

اولی گفت اگه شیعه واقعی دیدی بهم نشون بده

دومی گفت اون مهم نیست، اعتقاد مهمه و یکی به درخت اعتقاد داره اصلا، این خوده اعتقاده که مهمه


به نظر من همین اعتقاده که مهم نیست و سمه برای بشریت

وقتی به چیزی اعتقاد داری باعث میشه همه چیزت رو حول اون اعتقاد بچینی و وقتی صدمه ببینه تو هم صدمه ببینی

یا بدتر سعی میکنی از اعتقادت دفاع کنی و به بقیه هم بقبولونیش

اینجاست که میشه گفت اعتقاد مثل نیتروگلیسیرین میمونه میشه ازش برای پیشرفت و باز کردن راهت استفاده کنی ولی همون قدر هم میتونه توی دستات منفجر بشه و خودت و اطرافیانت رو نابود کنه


هدف داشتن بهتر از اعتقاد داشتنه در کل

  • am in

من رو یادشونه

am in | يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۵۷ ب.ظ

انگار من رو یادشون افتاده

پیرو دلخوشی ها کوچیکم امروز بهم کادو دادن خانوادم

یه تیشرت و یه شلوار

ذوق کردم

حس دوگانگی دارم

هم واسم عجیبه هم خوشحالم

  • am in

هَژباله

am in | شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ب.ظ

یه پسرخاله ای دارم به اسم هژیر خودمون هَژباله (هژیر خاله) صداش میکنیم

از قضا هم رشته ای هم هستیم و ایشون الان توی میشیگان داره دکتراش رو میگیره

بعد از یکسال و اندی برگشته تا خانوادش رو ببینه

ماروهم یادش بوده و برامون سوغاتی آورده

هرچند کوچولو ولی همین که یکی یادم افتاده رو دوست دارم


دلخوشی های کوچکم آرزوست

  • am in

شب

am in | جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ب.ظ

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید 

شب را چه گنه حدیث ما بود دراز


مولانا

  • am in