چشم
دو چشم مست تو کز خواب برخیزند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
سعدی
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۰
دو چشم مست تو کز خواب برخیزند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
سعدی
از هزاران یک نفر اهل دل اند
مابقی تندیسی از آب و گِل اند
میگن هرچیزی اولینش یاد آدم نمیره
یادم نمیره محل کنکورم افتاد شهرستان بقلی و این یعنی اینکه ساعت 7 درها بسته میشن من حداقل 6 باید راه بیفتم
و این یعنی 5 باید بیدار بشم
با والدینم رفتیم و یادم نمیاد تشویقی تهییجی یا چیز خاص دیگه ای
فقط اومدن که باشن (اند تنکس لرد)
اولاش زیاد بد نبود
توی یه اتاق کوچیک افتاده بودم که پنجره نداشت
و تازه دردسر اصلی یک ساعت بعد شروع شد
گرما
هنرستانیای بیچاره رو باید درک کرد
توی سال کنکور مجبورن دو ماه برن کار آموزی اونم درست قبل کنکور
خود کنکورشون هم که نور علی نور
من و تقریبا هممون توی اون اتاق از شدت گرما کلافه و عصبی بودیم
و تازه ساعت 12 برامون پنکه آوردن (باز خدا رفتگانشو واسش نگه داره) و ساعت 12:30 تمام
این عدالت کجاست که توی کنکورم نمیشه دیدش؟
میگن خدا جای حق نشسته
خدایا دمت گرم برو سر جای خودت حقم جای خودش بشینه
امروز سورنا رو آوردم خونه خودمون یکم آتیش بسوزونه
بستنیشو که خورد یکم بدو بدو کرد
مامان یهویی اومد الکی منو دعوا کرد منم الکی یکم گریه کردم
اولش سورنا یه بار گفت عَجیج نکن
دفعه دوم دیدم بغض کرد و دراز کشید رو فرش و شروع کرد گریه
عاشقشم که انقد دوس داره منووووووو
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد
بیدل دهلوی
به یکی جنس دادم نسیه که دو هفته ای بیاره
بعد چهار ماه بهش زنگ زدم شاکی شده ازم و کلی فحش نثارم کرد
به رفیقم میگم ماجرارو که ببین مردم چی شدن و ازین حرفا
میگه همینه دیگه
دوره دوره ی قرض الپس نده هاست!
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...
فاضل نظری
یه بار موقع دانشجویی با رفقا تصمیم گرفتیم بریم دریا واسه شنا
توی مسیرمون یه ساختمون نیمه ساز بود و یکی از دوستای خیلی قد کوتاهمون گیر داد که من یه تیکه فوم میخوام
بعد کلی چک و چونه با کارگرا
نیم متر فوم ازشون خریدیم و رفتیم دریا
این رفیقمون اولین نفر لباساشو کند و با فوم رفت تو آب
ماهم همون کنارا مشغول بازی شدیم و اینو اصلا یادمون رفت
تا یکی از رفقا داد زد چایی آمادست
جمع شدیم و دیدیم این دوستمون نیست
اینورو نگاه اونورو نگاه دیدیم یه نقطه ای اون دور دورا وسط دریا داره بال بال میزنه
خوب که گوش دادیم داشت داد میزد کامییییییییی کمککککککککک
دیدیم ای داد این که شنا بلد نیست چسبیده به فوم آب اینو با خودش برده
حالا مگه میشه با شنا بهش رسید
خلاصه بعد یه مدت اینور اونور دیدیم یه ماهیگیر با قایقش مشغوله به کمک اون ماهیمونو از آب گرفتیم ولی تازه نبود اصلا
منظور اینکه وقتی کاری بلد نیستیم سعی نکنیم با ابزار غیر استاندارد به سرانجام برسونیمش
دریا هم نامرده وگرنه همه عاشقش نمیشدن