سپین
یه آشنای الان دیگه قدیمی دارم که فقط من سپین صداش میکنم
یه دفترچه یاددداشتی مثل اینکه داره چرت و پرتای من رو توش مینویسه
تقدیم بهش:
همه جوره در حال خورده شدن هستید، پس سعی کنید خوشمزه باشید!
- ۰ نظر
- ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۸
یه آشنای الان دیگه قدیمی دارم که فقط من سپین صداش میکنم
یه دفترچه یاددداشتی مثل اینکه داره چرت و پرتای من رو توش مینویسه
تقدیم بهش:
همه جوره در حال خورده شدن هستید، پس سعی کنید خوشمزه باشید!
یکی از بچه های آشناهامون رو بردن خارج از شهر اونجا یه چوپان دیده با گوسفنداش
بعد گفته برم ببعی ببینم
رفته نزدیک، چوپون بیچاره هم اومده با بچه حرف بزنه
این زلزله هم نه گذاشته نه برداشته بهش گفته آقا شما چوپان دروغگوئین؟
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
شیخ طریقتنا صافی الدین حضرت عشق مولانا جلال الدین بلخی رومی قدس السره
امروز دو نفر داشتن بحث میکردن در مورد اعتقاد
اولی گفت اگه شیعه واقعی دیدی بهم نشون بده
دومی گفت اون مهم نیست، اعتقاد مهمه و یکی به درخت اعتقاد داره اصلا، این خوده اعتقاده که مهمه
به نظر من همین اعتقاده که مهم نیست و سمه برای بشریت
وقتی به چیزی اعتقاد داری باعث میشه همه چیزت رو حول اون اعتقاد بچینی و وقتی صدمه ببینه تو هم صدمه ببینی
یا بدتر سعی میکنی از اعتقادت دفاع کنی و به بقیه هم بقبولونیش
اینجاست که میشه گفت اعتقاد مثل نیتروگلیسیرین میمونه میشه ازش برای پیشرفت و باز کردن راهت استفاده کنی ولی همون قدر هم میتونه توی دستات منفجر بشه و خودت و اطرافیانت رو نابود کنه
هدف داشتن بهتر از اعتقاد داشتنه در کل
انگار من رو یادشون افتاده
پیرو دلخوشی ها کوچیکم امروز بهم کادو دادن خانوادم
یه تیشرت و یه شلوار
ذوق کردم
حس دوگانگی دارم
هم واسم عجیبه هم خوشحالم
یه پسرخاله ای دارم به اسم هژیر خودمون هَژباله (هژیر خاله) صداش میکنیم
از قضا هم رشته ای هم هستیم و ایشون الان توی میشیگان داره دکتراش رو میگیره
بعد از یکسال و اندی برگشته تا خانوادش رو ببینه
ماروهم یادش بوده و برامون سوغاتی آورده
هرچند کوچولو ولی همین که یکی یادم افتاده رو دوست دارم
دلخوشی های کوچکم آرزوست
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
مولانا
امروز نرفتم سر کار گفتم یکم میخوابم
سورنا اومد یهو چند ساعتی شیطونی کرد و بعدش رفت
خوب بودم تا این غروب لعنتی ...
fucking friday fall
رونالدو شد بازیکن سال اروپا
این مهم نیست
نفرات دوم و سوم مهمن
هردو آرزو داشتن که زمانی رونالدو بشن و الگوشون همین کریس رونالدوست
همچین بودنم آرزوست
محل کارم میشه گفت یه جای آلودست
هم از نظر صوتی هم نوری هم تنفسی
گرد و خاکم که به فراخور زندگی شهری ماشالا داره
قطره اشک مصنوعی میگیرم معمولا شبا استفاده میکنم
دیروز رفتم داروخانه میگم خانم یه قطره اشک میخوام
میگه مصنوعی؟ میگم اگه دیشب آبغوره گرفتی طبیعیشو بده